اشک هایم
پرده ای سفید از انتظار بر پنجره ی چشمانم کشیده شده است
که حاصل آن خیال خام و واهی اس
اما دل دروغ نمیگوید
نمیدانم
شاید دل هم دروغگوست
که هر لحظه هشدار دیداری تازه را میدهد
و گل امیدی در وجودم میکارد
اما هر بار اشکهایم گل امیدم را آبیاری میکند
تا نور دیداری دوباره
گل آرزوهایم را در ذره ذره ی وجود م بارور سازد
سالهاست که در انتظار نشسته ام